در پاسخ به اطلاعیه اخیر جمعی از دعوت کنندگان متن اولیه فراخوان رفراندوم

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵

از آنجا که اینجانب نیز در بین اعضای شورای مشورتی جنبش رفراندوم حضور داشته و مورد خطاب اعلامیه اخیر جمعی از دعوت کنندگان متن اولیه فراخوان رفراندوم قرار گرفته ام لازم دانستم برای تنویر افکار عمومی توضیحاتی در خصوص نحوه ی حضور خود در جمع شورای مشورتی جنبش رفراندوم ارائه کنم.
در پی انتشار متن فراخوان رفراندوم، اینجانب با اعتقاد کامل به رفراندوم به عنوان مسالمت جویانه ترین شیوه برای گذار به دمکراسی در ایران، در همان روزهای نخستین، امضای خود را در پای متن فراخوان رفراندوم گذارده و به حمایت از اين جنبش برخاستم.
البته در سال گذشته مدتی در بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات در زندان اوین محبوس بودم و از تحولات درونی جنبش رفراندوم بدور ماندم. پس از آزادی از زندان به دعوت یکی از دوستان حاضر در جنبش رفراندوم به صورت تلفنی پیام کوتاهی در خصوص ضرورت حضور همه ی سلیقه های مختلف سیاسی و فعالین دمکراسی خواه در این جنبش برای شرکت کنندگان در کنگره بروکسل ارائه کردم.
در پی برگزاری این کنگره، چند تن از اعضای محترم شورای اجرایی جنبش رفراندوم با من تماس گرفته و با بیان توضیحاتی در خصوص شکل گیری جمع مشورتی جنبش رفراندوم، خواستار حضور اینجانب در جمع مشورتی این جنبش شدند. من با کمال افتخار حضور در این جمع مشورتی را پذیرفته و اظهار امیدواری کردم برای اینکه بتوانم بازتاب دهنده ی نظرات کوشندگان سیاسی دمکراسی خواه و مبارزان آزادیخواه درون مرز در این جمع مشورتی شوم.
با این توضیحات اتهام "به دست خود منصوب کردن ِ خویش" در شورای مشورتی جنبش رفراندوم را تکذیب می کنم.
همچنین از اتهام تشکیل کنفدراسیون های دانشجویی یک یا دو نفره که در متن اطلاعیه اخیر جمعی از دعوت کنندگان متن اولیه فراخوان رفراندوم آمده است نیز بری هستم، چرا که این مسئله که پرسش و کنجکاوی اینجانب را نیز برانگیخته است هیچ ارتباطی با من نداشته و ندارد و متولیان این امر باید پاسخگوی آن باشند.
خاطرنشان می کنم که اینجانب نیز با نظرات دوستان مبارز و ارجمند امضاکننده ی اطلاعیه اخیر در خصوص لزوم مشارکت گسترده و فراگیر علائق مختلف سیاسی وطن دوست و دمکرات در این جنبش و برخاستن رهبری سازمانی آن از دل جامعه و بطن مردم موافق هستم و صمیمانه آرزومند حضور و مشارکت امضا کنندگان اولیه فراخوان رفراندوم و همه آزادیخواهان و دمکراسی طلبان و میهن دوستان در ایجاد بستری مناسب برای این مشارکت همگانی هستم.
بی شک حضور و مشارکت شخصیت های مبارز و زجر کشیده ای همچون دکتر ناصر زرافشان – که این جانب در ایام حبس در زندان اوین افتخار آشنایی و همزیستی با ایشان را داشته ام – و همچنین دانشجویان مستقل و دمکراتی که متن اولیه فراخوان رفراندوم را امضا نموده اند در اجتماعات اجرایی و مشورتی منبعث از جنبش رفراندوم خواهی، بیش از حضور این بنده ی ناتوان به سیر شکل گیری منطقی ابعاد تشکیلاتی و سازمانی این جنبش یاری خواهد کرد.
به امید آن روز
کیانوش سنجری
سه شنبه، 29 فروردین 1385

لهراسبي، زنداني جامانده از آزادي

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۵

پيش تر نوشته بودم كه مهرداد لهراسبي، زنداني سياسي مرتبط با پرونده كوي دانشگاه تهران كه تاكنون بيش از شش سال است كه در زندان هاي مختلف ايام حبس ِ15 ساله اش را پشت سر گذاشته، از بيماري هاي سختي در رنج است. بهداري زندان به دليل عدم وجود امكانات كافي براي درمان، حكم به انتقال وي به بيمارستان ِ خارج از زندان را داده و مقامات مسئول در قوه قضاييه و قاضي ناظر بر زندان براي مرخصي استعلاجي مهرداد 200 ميليون تومان وثيقه صادر كرده اند. اما خانواده ي اين جوان زنداني تاكنون نتوانسته چنين مبلغي را تهيه كند و اينچنين، مهرداد لهراسبي پس از گذشت چند ماه از صدور قرار وثيقه همچنان در بند عادي زندان رجايي شهر كرج در كنار چند زنداني سياسي ديگر و البته تنگاتنگ با جمع كثيري از مجرمين آلوده به مواد مخدر و حتي زندانيان خطرناك جا مانده است.
وضعيت بهداشت و امنيت در زندان رجايي شهر به حدي وخيم است كه زندانيان سياسي خود مي گويند در "تاتار خانه" ايام حبس شان را سر مي كنند!
مهرداد لهراسبي، اين يكي از سه بازمانده ي پرونده ي كوي دانشگاه تهران در زندان، تاكنون چند بار به پزشكي قانوني منتقل شده و پزشكان اين مركز پزشكي متفق القول راي به عدم توانمندي مهرداد در تحمل زندان و شرايط سخت آن داده اند، اما متاسفانه مقامات زندان و دستگاه قضايي نه تنها تاكنون كوچكترين توجهي به اين مسئله نداشته اند بلكه مهرداد را از زندان اوين به "تبعيدگاه" رجايي شهر منتقل كرده اند تا به زعم خود، اين جوان مظلوم تحت فشارهاي روحي رواني بيشتري قرار بگيرد.
به طور كل زندانيان سياسي در زندان رجايي شهر كرج به وضعيت نابسامان زندان و عدم وجود امكانات بهداشتي و عدم وجود امنيت جاني و عدم توجه مسئولان زندان به قانون تفكيك جرايم [كه قانون داخلي سازمان زندان هاست] و وجود زندانيان خطرناك مبتلا به ويروس HIV و هپاتيت معترض هستند. مهرداد و دوستانش در اين زندان در اعتراض به اين جوِ آلوده به وحشت بارها دست به اعتضاب غذا زده اند اما مسئولان زندان هيچگونه توجهي به اين اعتراضات و اعتصابات نكرده اند، و اينچنين است كه زندگي مهرداد در وحشت و دود ادامه پيدا كرده است.
مهرداد مي گويد چندي پيش نمايندگاني از چند كشور خارجي براي بازديد به زندان رجايي شهر كرج آمده بودند اما مقامات زندان از تماس زندانيان سياسي و امنيتي با آنها جلوگيري كردند تا بي عدالتي هاي دستگاه قضايي و حقايق مربوط به وضعيت زندانيان به گوش بازديدكنندگان اروپايي نرسد.
حال، مهرداد، اين جوان مظلوم و معترض كه در جريان حوادث كوي دانشگاه تهران بازداشت و در ابتدا توسط دادگاه انقلاب با حكم ناعادلانه ي "اعدام" روبرو شد و در طول اين سال ها وضعيت اش كمتر مورد توجه رسانه ها قرار گرفته، با قطع اميد از مساعدت مقامات و مجامع داخلي، از سازمان هاي مدافع حقوق بشر بين المللي طلب ياري و توجه كرده است. او خواسته است كه صداي مظلوميت اش را به گوش مدافعان حقوق بشر برسانيم. او سخت بيمار است. او نياز به معالجه دارد. من نمي دانم چه بايد كرد، اما مي دانم كه گوش مسوولان تاکنون بدهكار اين تظلم خواهي ها نبوده است...

http://www.roozonline.com/02article/014917.shtml

حلق آويز شدن يك زنداني در سالن 3 زندان اوين

یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۵

شنبه 19 فروردين ماه، آنگاه كه آفتاب غروب مي كند، جوان بيست و سه چهار ساله اي از اتاق 129 در سالن 3 زندان اوين خارج مي شود، به حمام مي رود، پنجره حمام را با لباس هايش مي پوشاند، با ملافه هايي كه به همراه داشت كلاف محكمي مي بافد، كلاف را به ميله هاي سقف حمام گره مي زند و اينچنين خودش را حلق آويز مي كند و جان مي سپارد.

اين جوان بيست و سه چهار ساله "نادر نوري" نام داشت. منوچهر محمدي، دانشجوي زنداني پرونده ي كوي دانشگاه تهران كه چند روزي است از بند 350 كارگري به سالن 3 زندان اوين نقل مكان كرده مي گويد نادر نوري كه در اتاق او بسر مي برده، پس از متاركه از همسرش، به دليل عدم توانايي در پرداخت مهريه به همسرش به زندان افتاده و از بيماري هاي روحي و رواني در رنج بوده است.

جالب است بدانيد كه حمام نمدار و تاريك سالن 3 زندان اوين - به طرز مرموزانه اي - تاريخ ديرينه اي در قطع اجزاء بدن و اقدام به خودكشي از سوي زندانيان نگون بخت در آن دارد.
يك نمونه اش را به خاطر مي آورم؛ زنداني جواني كه در سال 1380 در همين حمام آلت تناسلي اش را با چاقو بريد!