وحشت استبداد از بیداری دانشجویان

جمعه، تیر ۲۹، ۱۳۸۶

یورش وحشیانه ماموران وزارت اطلاعات و امنیت رژیم جمهوری اسلامی به دفتر سازمان ادوار و بازداشت 17 دانشجو و دانش آموخته ی عضو آن سازمان مرا به یاد یورش ماموران سازمان اطلاعات سپاه به دفتر جبهه متحد دانشجویی درفروردین سال 1380 انداخت. در جریان آن یورش، ماموران لباس شخصی با حکم دادگاه انقلاب و با کاربرد خشونت و گاز اشک آور و اسلحه، اعضای مرکزی جبهه متحد دانشجویی را دستگیر كردند. پس از گذشت چند روز معلوم شد که بازداشت شدگان به دستور قاضی حداد - که در آن زمان رییس شعبه 26 بی دادگاه انقلاب بود – بازداشت شده و در زندان سپاه پاسداران در اختیار پاسدار بازجوهای عضو سازمان اطلاعات موازی بودند.
با حکم قاضی حسن زارع دهنوی – قاضی حداد - دفتر جبهه پلمپ شد و از ادامه فعالیت های جبهه متحد دانشجویی و جبهه دمکراتیک ایران جلوگیری گردید. در پی آن یورش، به خانه های شماری از اعضای جبهه دمکراتیک ایران نیز یورش برده شده بود.
در اواخر سال 1379، حشمت الله طبرزدی در نامه ای خظاب به خامنه ای از او پرسیده بود که آیا حضرت علی هم شکنجه گاه برپا می داشت و مخالفانش را شکنجه می داد؟ در آن نامه، طبرزدی رهبر حکومت را دستور دهنده ی اصلی شکنجه ی دانشجویانی همانند احمد باطبی و شادروان اکبر محمدی در زندان وزارت اطلاعات معرفی کرده بود. علاوه بر انتشار ان نامه که در سایت های اینترنتی منتشر شده بود، دفتر جبهه متحد دانشجویی مبدل گردیده بود به محلی برای حضور خانواده های زندانیان سیاسی و دانشجویان مدافع دمکراسی و مخالف رژیم. خانواده های شماری از زندانیان سیاسی همانند خانواده دکتر فرزاد حمیدی و پدر امیر فرشاد ابراهیمی می آمدند به دفتر جبهه متحد دانشجویی و از ظلمی که بر فرزندانشان در زندان جمهوری اسلامی روا می شد سخن می گفتند و خواستار همیاری برای آزادی فرزندان شان بودند. با انتشار آدرس آن دفتر در اینترنت و برخی از رادیو های فارسی زبان برون مرزی، بر شمار شرکت کنندگان در جلسات عمومی در روزهای دوشنبه افزوده گردید.
بحث پیرامون فلسفه سیاسی پوششی بود برای در گرفتن تبادل نظر در بین شرکت کندگان درباره موضوعاتی همانند شیوه های درست مبارزه با استبداد و اقدام در جهت فراگیر شدن سیاست تحریم انتخابات و رفراندوم خواهی.
علاوه بر برپایی چنین جلساتی، در سال 1379 جبهه دمکراتیک در صدد برآمده بود با گفتگو با سایر گروه ها و سازمان های دانشجویی مدافع دمکراسی و احزاب منتقد و مخالف رژیم، به ایجاد پیوند و اتحاد برای نفی استبداد در ایران یاری رساند.
اما در آن سوی این کارزار و در پشت میزهایی که طرح سرکوب ناراضیان سیاسی ترسیم می شد، زنگ خطر به صدا درآمده بود. در اواخر سال 1379 عناصر وابسته به سازمان اطلاعات موازی بصورت مبدل به دفتر جبهه مراجعه و همانند سایر شرکت کنندگان، مباحث را دنبال می کردند. برخی از دوستان بر این باور بودند که جلوگیری نکردن از حضور آن عناصر در جلسات هفتگی، سیاستی اشتباه بود، چرا که آن عناصر با برقرار کردن ارتباط دوستانه با افراد، آن ها را شناسایی و سپس دستگیر می کردند.
البته در این بین برخی از عناصر نفوذی از جمله فردی با نام مستعار "کریمی" شناسایی شده و در مورد وی به سایر شرکت کنندگان در جلسات هفتگی هشدار داده شده بود، با این وجود از حضور وی در جلسات جلوگیری نگردید. ( همین فرد را در سال 1385 در جلسات عمومی در دفتر سازمان ادوار تحکیم وحدت مشاهده کردم و نسبت به حضور او به یکی از دوستانم در آن دفتر هشدار دادم! در پاسخ به من گفته شد که جلسات عمومی است و همگان می توانند در آن شرکت کنند.)
دوشنبه ی پایانی فرا رسید. مانند هفته های گذشته بالغ بر 50 نفر در دفتر کوچک جبهه متحد دانشجویی گردهم آمده بودند. در اواسط جلسه رفت و آمدهای مشکوکی دیده شد. مهندس طبرزدی از من خواست بروم بیرون و ببینم چه خبر است. "کریمی" بود که رفت بیرون. چند دقیقه بعد از خروج او، چند مامور لباس شخصی با اسلحه و بی سیم وارد دفتر شدند و برگه ای که ظاهرا حکم جلب افراد و تفتیش دفتر بود و از طرف دادگاه انقلاب صادر شده بود را نشان دادند اما طبرزدی خیلی محکم و جسورانه گفت برگه ی دادگاه برای این جمع اعتبار ندارد! مردی که به ظاهر رهبری این عملیات را بر عهده داشت، با بی سیم چیزی به دوستانش گفت. ناگهان ده ها مامور لباس شخصی وارد دفتر شدند و برای مرعوب کردن حاضرین در جلسه، گلنگدن اسلحه های شان را به صدا درآوردند اما وقتی با اعتراض و هیاهو مواجه شدند، اسپره های گاز اشک آور را افشاندند و به دست هایمان دست بند بستند.
همه حاضرین در جلسه به زور اسلحه در مقابل دوربین فیلم برداری قرار گرفتند و نام و مشخصات خود را بازگو کردند. از تک به تک افراد آدرس منازل شان پرسیده شد و پرسیده شد که چگونه و از چه طریق با دفتر جبهه متحد دانشجویی آشنا شده بودند. برخی ها پاسخ نمی دادند و کتک می خوردند!
مهندس طبرزدی و پرویز سفری را از جمع جدا کردند و با خود بردند. چند روز بعد معلوم شد که آن دو در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه زندانی شده بودند. به دستور قاضی حداد طبرزدی به مدت 6 ماه در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه زندانی شد. و پس از یک مرخصی کوتاه – که شگرد آن روزهای پاسدار بازجو ها برای تخریب چهره ی حشمت الله طبرزدی بود - او بار دیگر دستگیر و زندانی شد و این بار به مدت 7 ماه در سلول انفرادی بازداشتگاه تازه ساخت ِ 325 سپاه در کوچه پس کوچه های زندان اوین – یا همان بند 2 الف، محلی که رییس وقت زندان اوین اعلام کرده بود که از وجودش بی خبر است!
در آن روزها اخبار مربوط به زندانی شدن فعالین جنبش مستقل دانشجویی از سوی محافل خبری در داخل و خارج از کشور مورد توجه و کنکاش قرار نمی گرفت و کمتر کسی پی می برد که بر سر طبرزدی و خانواده اش و همکاران اش چه ظلمی روا می شد.
در سال 1381 پس از دریافت حکم 5 سال زندان تعزیری و در حالی که به دستور سید مجید پورسیف، منشی قاضی حداد در شعبه 26 بی دادگاه انقلاب موهای سرم از ته تراشیده شده بود! به زندان اوین منتقل شدم و همان شب در بند قرنطینه، مهندس طبرزدی را دیدم، همچنان جسور و مقاوم و ناشکستنی اما این بار با تارهای موی سپیدی که بر روی شقیقه هایش روییده بود. او پس از 7 ماه سلول انفرادی به بند عمومی منتقل شده بود!
پس از گذشت نزدیک به شش سال از قلع و قمع دانشجویانی که در همان دوره ی اصلاحات، مبارزات پارلمانتاریستی را نافرجام دانسته و انتخابات را تحریم کرده و شعار رفراندوم خواهی سر می دادند، و در هشتمین سالگرد یورش ددمنشانه به خوابگاه دانشجویان و اسیر کردن شمار زیادی از دانشجویان مظلوم، این بار به دفتر سازمان ادوار یورش برده شد. دفتر سازمان دانش آموختگان همانند دفتر جبهه متحد دانشجویی، محلی شده بود برای گردهمایی قربانیان سرکوبگری رژیم، محلی بود برای دادخواهی پدران و مادران دانشجویان زندانی و اشک هایی که برای اکبر محمدی ریخته شد.
اساسا ترفند های رژیم برای سرکوب جنبش دانشجویی کارساز نیفتاده. استبداد به هر وسیله ای دست یازید تا جنبش دانشجویان را رام و سرسپرده ی قدرت سازد. برای این منظور، دانشجویان را به زندان انداخت، شلاق زد و شکنجه داد، انجمن های دانشجویی را تعطیل کرد، حتا انجمن دانشجویان امیرکبیر را با خاک یکسان ساخت، در یک مقطع جنبش دانشجویی موازی درست کرد، نشریات دانشجویان را توقیف نمود، مانع از برگزاری گردهمایی ها و سخنرانی ها شد و شمار زیادی از دانشجویان فعال و سرسخت و اساتید محبوب و مجرب و آزاداندیش را اخراج کرد. اما با وجود این سرکوبگری، جنبش دانشجویی مبدل گردیده به وجدان بیدار جامعه و بازتاب دهنده اعتراضات و خواسته های مردم.
رژیمی که اسرائیل را تهدید به نابودی می کند، رژیمی که به دولتمردان امریکا هشدار می دهد، رژیمی که برای پیشبرد پروژه های خطرناک هسته ای اش با دنیا درافتاده و برای مجامع بین المللی شاخ و شانه می کشد، در واقع آنقدر ضعیف و پوشالی شده است که از تحصن سمبلیک 6 دانشجو برای پاسداشت قربانیان یورش سپاه استبداد به خانه ی دانشجویان وحشت دارد و گمان می برد که آن ها عناصر وابسته به طرح ها و برنامه های براندازانه ی غرب هستند!
از چنین رزیمی که این روزها همه اقشار و اصناف مردم اعم از زنان و کارگران و معلمان و دانشجویان و اساتید دانشگاه ها و روزنامه نگاران و روشنفکران را عناصر برانداز وابسته به برنامه ی براندازی نرم توصیف می کند باید پرسید که ایا بهتر نیست صدای اعتراض مردم را بشنود و از اریکه قدرت پایین بیاید!

بازداشت دانشجویان در هشتمین سالگرد رویدادهای خونین 18 تیر ماه سال 1378

سه‌شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۶

در این باره با بخش فارسی رادیو صدای امریکا سخن گفتم.
قسمت اول - از اینجا بشنوید
قسمت دوم - از اینجا بشنوید

سالگرد 18 تیرماه

شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۶

در هشتمین سالگرد جنبش دانشجویی 18 تیرماه سال 1378، در برنامه صدای امریکا پیرامون پیامدهای آن جنبش و نیز درباره وضعیت دانشجویان بازداشت شده ی دانشگاه امیرکبیر سخن گفتم.
این گفتگو را از - اینجا - ببینید و بشنوید
.
+ در گفتگو با سایت روز آنلاین همراه با آقای علی افشاری و آقای محمد مسعود سلامتی درباره اعتراضات دانشجویان در 18 تیرماه سال 1387 سخن گفتم.
این گفتگو را از - اینجا - بخوانید.
.
در این باره با سایت کار آنلاین هم گفتگو کردم.
این گفتگو را از - اینجا - بخوانید.