پيرامون بيماري احمد باطبي

چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۵

فشارهاي عصبي؛ دوري از همسر، بي خبري از خانواده، بيماري پدر و مادر، بار ِ سنگين و كمر شكن هفت سال زندان بر دوش، با تمام روزهاي غمبارش، گه گاه كسالت بار و غبار گرفته، براي يك جوان، يك دانشجو، يك دانشجو كه بايد اعدام مي شد و حالا بايد 15 سال زندان را بي دليل و بدون برهان، يكسره و بدون توقف تحمل كند، و باز بازداشت شدن، در بازداشتگاه امنيتي 209 زنداني شدن، از نو بازجويي شدن، فشار، تهديد، هشدار، سلول انفرادي، تنهايي، انزوا، (تا كي؟ براي چه منظور؟) چشم بند، اجازه گرفتن براي رفتن به توالت، گم كردن ِ آفتاب، تاريكي؛ اين ها عناصر تشكيل دهنده ي تشنجي است كه احمد باطبي را در شب يكشنبه 29 بهمن از خانه ي كوچك اش در زندان اوين به بيمارستان شهداي تجريش كشاند تا دوا و درمان، او را دوباره به شرايطي بازگرداند كه بتواند دنباله ي زنداني بودن اش را لمس كند.
پس از آزاديِ از بازداشتگاه 209، هر كس مرا مي ديد و با من حرف مي زد، مي گفت تو دچار افسردگي شده اي! براي اينكه به خودم ثابت كنم كه آن ها راست نمي گويند، با "شادي علوي" دوست دوران نوجواني ام كه حالا روان كاو چيره دستي شده است، قرار ملاقات گذاشتم و رفتم به ديدنش. براي او تعريف كردم كه دو ماه در سلول انفرادي كه كوچك بود و تاريك، كه خورشيد نداشت و ستاره، كه اميد نداشتم و آرامش، كه تهديد بود و فشار عصبي، كه از خانواده ام دور بودم و بي خبر، كه بازجويي بود و چشم بند، كه سيلي بود كه توي صورتم مي نشست، كه اجبار بود و "بايد ها و نبايد ها"، زنداني بودم. شادي به من گفت اين طور كه معلوم است، تو تغيير فصل ها را لمس نكردي، نور خورشيد را نديدي، در سلول نور كافي وجود نداشته، اين ها به خودي خود در كار يك سري ار هورمون هاي بدنت اختلال ايجاد كرده. يك جور افسردگي فصلي وجود دارد كه تحت تاثير هورموني به نام "ملاتونين" بروز مي كند. ملاتونين هورموني هست كه غده اي به نام "پينه آل" در مغز ترشح مي كند. اين هورمون نقش مهمي دارد در تنظيم ساعت بيولو‍ژيكي بدن. شادي مي گفت هرچقدر ملاتونين بيشتر ترشح بشود، بروز اختلالات رفتاري هم بيشتر مي شود. فرد دچار افسردگي مي شود. مي گفت اين حالت عوارض بدي دارد. احساس پوچي، نااميدي، اضطراب و از همه مهم تر از دست دادن احساس شادي و نشاط. مي گفت به نظرش زنداني بودن آدم ها در شرايطي كه من برايش تعريف كرده بودم يك جور شكنجه ي روحي و رواني است.
شادي مي گفت زنداني هايي كه در چنين شرايطي بازداشت بوده اند دچار بيماري هاي روحي و رواني هستند. آن ها هر آن، بر اثر ناملايمات و رفتارهاي غير انساني از كوره در مي روند، حتي ممكن است دچار تشنج عصبي شوند. احمد، اين دانشجوي رشته ي حقوق، اين مدافع حقوق انسان ها، اين بي گناه، جمعه 27 بهمن، رفتار محدود كننده ي افسر نگهباني بند 350 را برنتافت، اين رفتار او را به ستوه آورد، او آن طور كه هم اتاقي هايش تعريف مي كنند دچار حمله ي عصبي شد. اين بيماري دنباله دار بود. روز جمعه احمد دوباره دچار حمله عصبي شد و دوستان اش او را با برانكارد به بهداري زندان بردند. احمد را شبانه از زندان به بيمارستان شهداي تجريش منتقل كردند و بدين سان او روي تحت بيمارستان بستري شد. از يك دوست شنيدم كه مي گفت گويا بين دو نيم كره ي مغز احمد اختلالاتي وجود داد كه باعث بروز حملات عصبي مي شود. آن طور كه شنيده ام از احمد آزمايش MRI گرفته شده تا به علت اصلي اين حمله ها پي برده شود. اما علت از اين آشكار تر كه احمد را ياراي تحمل اين همه آزار نيست؟
...
+ نامه اي به احمد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

احمد عزیز !
گرچه مسلخ را قناریان عاشق سکنِی شده است ، گرچه پنجره ها رو به تهی باز می شوند و درختان را شور بهار مرده ، گرچه صدای پای هیچ سوار عاشقی خواب جاده رابر نمی آشوبد و ثانیه ها را رمق زنده ماندن نیست ، گرچه شکوه دلاوری مرده ،بغض حنجره هایمان را میهمان اند و سودای هیچ شرری در شریان های خشکیده بودنمان نیست ، آسمان هر شب قصه ابابیل می بارد و سوز طوفان نوح استخوان سوز شده ، گرچه یاران را صلای هیچ فریادی نیست که طاعون به جان شهرمان افتاده که دریوزگان را سروری داده اند و سیاهه فساد جای قرص خورشید را گرفته اما بهار می آید .پشت تاریک ترین دریچه شهر ، خورشید تو را می خواند که هیچ میله زندانی به قد قامت خورشید نخواهد رسید که شب اگر تمام دریچه های زیستن را مسدود کرده انتظار نور در ید بیضای تو ، طلوع را نوید می دهد.
هر انسان را از بودن سهمی است و سهم هر انسان اشاره ای است . تو که چون نمادی بر تارک فعل آزادی می درخشی سهمی بزرگ از اشاره مان هستی .
باز می گردی می دانیم که با هم به هلهله می نشینیم آزادی را در کوچه های شهر که دیگر هیچ مدرسه ای به زندان تن نمی دهد و هیچ کوچه ای بن بست نخواهد بود. می آیی و همراه تو هی هی و هی هایمان دل تمامی لاله های باران خورده را می شکند و آنگاه بغض رهای فروخورده شلاقشان را بر گرده استبداد می نشاند که عمر این دروغ وضع قتال صفت رو به پایانی است. برای تو تا رهایی می رویم چرا که آزادی بدون تو ترجمان برده گی است . می دانیم می آیی...
برقرار باش که قرارمان از پایداری توست...
اندکی صبر...

مجتبی سمیع نژاد
پروانه وحیدمنش
محمدحسین مهرزاد
نوشین جعفری
حمیدرضا ظریفی نیا
سعید حبیبی
بهزاد مهرانی
بهناز مهرانی
دکتر حسام فیروزی
شیوا نظرآهاری
مهتا بردبار
عطیه وحیدمنش
هژیر پلاسچی
امیرراعی فرد
علیرضا بوربور
الناز انصاری
رضا آرین پور
سالار سالاری
کوروش جنتی
علی باریکانی
ريحانه حقيقی
علی کلائی
علی ملیحی
علی جمالی
امید حبیبی نیا
کیانوش سنجری
اردشير طيبي
امیر امیرقلی
زینب ساداتیان
اعظم مهرانی
هومن اسکندری
حسین رونقی ملکی
شاهین زینعلی
محمد موسوی
عنایت همایی راد
سعيد آبچر
امین قلعه ای
احمد میرزایی
عماد مدهوش
اشکان شریعتی
مهدی الیاسی
ویدا دهقانیان
یاسمین نیک سرشت
احسان خواجه ای
محمد جواد روح
حنیف یزدانی
مریم مدبر
عبدالله مومنی
امیر مهرزاد
سمیرا صدری
ثمینا رستگاری
حبیب حاج حیدری
بهاره هدایت
ویدا خسروی
فرهنگ نادری
میلاد اسدی
صادق شجاعیا
فشین زارعی
امید کمانی
بابک مژدهی فر
میثم رستملو
---
براي امضا اينجا را كليك كنيد
---
+ بيانيه کانون وبلاگ نویسان ایران پيرامون احمد باطبی
+ متن انگليسي