قتل عام 67

یکشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۵

هجدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان سال 1367 در راه است.
در این باره، شعری از مریم، یک دوست و یک هم دم:
رنج کابوسهای شبانه
فریاد زدنها...
دیدن اتاقی در قعر تاریکی
تازیانه بر بدن سرد پونه ها
جیر جیر دمپایی ها
پاهای ورم کرده .. سیاه شده.. خون آبه ها...
فریاد ها ..فریاد ها..
رنج دیدن اشکهای آرش پسر مینا
خیره در بهت و ناباوری
مامان نیامد؟ ... مامان نمیاد؟... ..که نیامد
دیدن اشکهای مادر زهره در پی جسم بیروح او
دوان و سر گردان ... دیوانه وار ...ز هر سو روان
رنج دیده شقایق های اسیر در لاله زار خاوران
باز فریاد ها.... فریاد ها....
آی آدمها .. آی آدمهای... اسیر کجائید
رنج دیدن قهقه مستانه انسانهای نقابدار
با قلبی یخزده .... مغزی قفل شده
رنج شنیدن برو بابا.. دلت خوشه ... برو خوش باش
رنج ندیدن ستاره ها .. ستاره های دنباله دار
پنجره را گشودن
ندیدن صبحی روشن ...
باز شدن گلهای اطلسی
رنج نرسیدن به مخملین شب
اختری درخشان در گستره آسمان ندیدن
ندیدن چشمهای باز ... و دستهای یار.
رنچ ندیدن اندیشه
صورتهای گریزان ز یکدیگر
در برزخ ... تنهائی..
به فکر کمدی الهی ماندن
انیشه تراژدی الهی.....و دانته
رنج کاویدن .. به جائی نرسیدن
رنج خاکسپاری خاطره ها
باز فریاد زدن .. فریاد زدن.. رنج جای گزینی واژه ها
غرق شدن انسانیت و معرفت در باتلاق جنون
دیدن مردهای هرز با چشمانی دریده
چیدن غنچه ها در تمنای زندگی خیالی
کر شدن ..کور شدن.. انسانها ..
وای انسانهای مسخ شده...
انسانهایی با نقابهای رنگارنگ
باز فریاد ... فریاد...
در اتاق دود زده تنهائیت
نگاهت خشک میشود
در باریکه ها ی خیالت گم میشوی
خود را ایکار میبینی ..
به خورشید رسیده ای..
حقیقت را یافته و از آتش سوزان
سوخته ای...
ایکار حقیقت را یافت و سوخت.