آه ِ آخر
آخرين آه
واپسين مانده ي رويا
زير رخوت
لاي تلي خاك
مانده ردي برجا
از گلوي ناله ي زن
يك زن بي باك شايد
چشم او نمناك شايد
قلب او پرواز بايد
آن دمادم
از هوا كم
آن دم ِ پاياني ِ جان
كندن جان، بي امان
رقص رويا
در جهاني بي زمان
رفته رويا
رفته جان
اين همان نقطه ي پايان
آه ِ آخر
آه ِ بي سر
زن غمناك
زن بي باك
خون چكيده روي پيكر
آري اي شب
آري اي تاريكي ِ تب
مانده بر جا
نغمه هايي نمناك
از گلوي روح ِ زايشگر ِ زندان
از گلوي زن بي باك
من شنيدم
پاك و روشن
آخرين آه
واپسين نغمه ي ناكامي ِ رويا را شنيدم
در شبي تاريك و تنها
خشك و بي نا
لاي گرد ِ كهنگي ها
اين جا آنجا
كيانوش سنجري - ۲ شهریور ۱۳۸۴ - بازداشتگاه 209 زندان اوين